جدول جو
جدول جو

معنی سیاه دره - جستجوی لغت در جدول جو

سیاه دره
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 144 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینه درد
تصویر سینه درد
دردی که در هر قسمت سیستم تنفس به ویژه ریه ها احساس شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه چرده
تصویر سیاه چرده
کسی که چهره اش تیره رنگ باشد، سبزه، گندمگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه درون
تصویر سیاه درون
بدطینت، بداندیش
فرهنگ فارسی عمید
بیماری واگیردار که به وسیلۀ باکتری مخصوصی تولید می شود و با سرفه های تشنجی سخت همراه است و در هنگام سرفه کردن چهرۀ بیمار کبود می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه دارو
تصویر سیاه دارو
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، ماردارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارجشان، هزارافشان، ارجالون، بروانیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه دانه
تصویر سیاه دانه
گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، شونیز، سنز، سنیز، سیاه تخمه، سیسارون، بوغنج، کرنج، غرمج، کبودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه درخت
تصویر سیاه درخت
درختی که پوستش تیره رنگ باشد، درختی که میوه بدهد، درخت میوه دار
درختی با شاخه های پرخار برگ های دندانه دار گل های کوچک زرد، میوۀ تیره رنگ با سه یا چهار دانه که طعم تلخ و بوی نامطبوع دارد و از آن شیره ای می گیرند که در طب به عنوان مسهل به کار می رود، خوشه انگور، آش انگور، اشنگور، خرزل، کلی کک، شوکة الصباغین، شجرة الدکن، نرپرن، نرپرون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه دست
تصویر سیاه دست
بخیل، ممسک، خسیس، فرومایه
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامیمون، نامبارک، بدیمن، بدشگون، نحس، نافرّخ، شمال، شنار، سبز پا، مشوم، میشوم، بداغر، مرخشه، سبز قدم، مشئوم، تخجّم، منحوس، خشک پی، پاسبز، بدقدم
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، دارای 360 تن سکنه، آب آن از سراب زز، محصول آنجا غلات، لبنیات و پشم است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سیا سُ فَ / فِ)
بیماری که با سرفه های تشنجی شدید همراه است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است کشیده در میانۀ ری و اصفهان و بیشتر دزدان در آن براه زنی پردازند، (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ / لِ)
نام درختی است که در شفارود به درخت ولیک دهند. (جنگل شناسی ج 2 ص 23 و ج 1 ص 237)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ / دِ)
شرمنده ساز. (از فرهنگ رشیدی). شرمنده کن و خجل ساز یعنی شخصی که مردم را در گفتگو شرمنده و خجل سازد. (برهان) (آنندراج) ، طاقت ده، آرایش ده. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، خلافت ده. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه) (ناظم الاطباء) :
سیاهی ده خال عباسیان
سپیدی بر چشم شماسیان.
نظامی (از شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ دَ)
دردی که بر سینه عارض شود و معمولاً این درد یک عارضۀ ثانوی از ناخوشیهای اعضای داخل قفسۀ صدری (از قبیل انساج مختلف قلب یا ریتین یا قصبهالریه یا مری یا نایژه ها و یا پردۀ حاجز) است. درد سینه. (فرهنگ فارسی معین) ، از نظر پزشکی معمولاً درد شدید روی قلب در موقع حملۀ آنژین سینه را بنام درد سینه مینامند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران. دارای 310 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و رود محلی. محصولات آنجا غلات، لبنیات، میوجات، قلمستان، شیرخشت و عسل. شغل اهالی زراعت، گله داری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نامی است که در طوالش به درخت آزاد دهند، (از جنگل شناسی ج 2 ص 213)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیاه دارو
تصویر سیاه دارو
هزارجشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه گری
تصویر سیاه گری
سیاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه کرد
تصویر سیاه کرد
آن که سیاه کند مسود، بد کار فاسق، ظالم ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه سرفه
تصویر سیاه سرفه
مرض واگیردار که بوسیله، باکتری مخصوص تولید میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه دست
تصویر سیاه دست
بخیل لئیم، رذل فرومایه، شوم نامبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه درون
تصویر سیاه درون
عاصی و گنهکار و ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره عنابها که برگهایش در شاخه های جوان متقابل و دندانه دار است و در بن دمبرگ ها گوشوارک موجود است. گلهایش خوشه یی و به رنگ زرد مایل به سبز است. برخی از گونه های سیاه درخت دو پایه و برخی یک پایه هستند. میوه این گیاه به بزرگی یک نخود و تیره رنگ محتوی 3 تا 4 دانه است و طعمش تلخ و نامطبوع است و از میوه آن شیره ای بنام شیره نرپرن می گیرند که مسهلی است قوی و معمولا با عرق آلمان مصرف می شود خوشه انگور آش انگور اشنگور آش خرزال وشر کلی کک الجاره عوسج شجره الدکن شوکه الصباغین، درختی که میوه دهد بارور
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره آلالگان جزو خربقیها که پوشیده از کرکهای ظریف است و برخی گونه ها ممکن است فاقد کرک باشد، این گیاه به طور خودرو و دراکثر نقاط و از جمله ایران میروید. برگهایش دارای تقسیمات باریک و گلهایش منفرد و دانه اش تیره رنگ و سه گوش و دارای بویی مخصوص است. ارتفاع آن تا 40 سانتیمتر می رسد و گلهایش آبی رنگند. سیاه دانه را نانوایان برای خوشمزگی نان در موقع پخت روی آن میریزند
فرهنگ لغت هوشیار
شخص که مردم را در گفتگو خجل کند شرمنده کننده خجل سازنده، آرایش دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه چرده
تصویر سیاه چرده
آن که رنگ چهره اش تیره باشد سیاه توه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه درد
تصویر سینه درد
دردی که در یکی از اعضای درونی تولید می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه آبه
تصویر سیاه آبه
آب تیره و گل آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه چرمه
تصویر سیاه چرمه
نوعی اسب سیاه رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه چرده
تصویر سیاه چرده
((چَ دِ))
آن که رنگ چهره اش تیره باشد
فرهنگ فارسی معین
((دِ رَ))
درختچه ای از تیره عناب ها که برگ هایش در شاخه های جوان متقابل و دندانه دار است. گل هایش خوشه ای و به رنگ زرد مایل به سبز است. میوه این گیاه به بزرگی یک نخود و طعمش تلخ و نامطبوع است. از میوه آن شیره ای به نام شیره نرپرن می گیرند که
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه دست
تصویر سیاه دست
((دَ))
بخیل، خسیس، پست، فرومایه، شوم، نامبارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه سرفه
تصویر سیاه سرفه
((سُ فِ یا فَ))
مرضی است عفونی و بسیار ساری که ویروسش بیشتر در حنجره، قصبه الریه، نایژه ها موضع می گیرد که باعث سرفه های شدیدی می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاهی ده
تصویر سیاهی ده
((دِ))
خجل سازنده
فرهنگ فارسی معین